مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام
کوفه چه شد که بوی غریبی به خود گرفت پیمان شکست و رنگ فریبی به خود گرفت ایمان خلق، حال عجیبی به خود گرفت بال فرازشان چه نشیبی به خود گرفت این حرف تلخ، سرخط اخبار کوفه شد مسـلم غـریب ماند و گرفـتار کوفه شد هجده هزار نامه؟! کسی محضرش نماند بعد از نماز هـیچ کسی در برش نماند نفرین به هرکه آمد و پشت سرش نماند اصلا چه شد که هیچ کسی یاورش نماند؟! اینها که لاف عشق علی میزدند و بس! حرف از جهاد پای ولی میزدند و بس! لعنت به هرکسی که به قولش وفا نکرد از غربت حسین و سفـیرش حیا نکرد در را به روی مـسـلـم آزاده وا نکـرد اجـر سـفـیـر خـون خـدا را ادا نـکـرد حتی کسی نخواست به او آب و نان دهد یک پیرزن مگر که به مسلم امان دهد فـریاد یا عـلـی زد و رو به سپـاه کرد کوفه دوباره رزم عـلی را نـگـاه کرد هرکس رسید روبه رویش اشتباه کرد با زور بازویش همه را زابه راه کرد پـیکـار میکـنـند، حریـفـش نـمیشوند هر کار میکـنـند، حریفـش نمیشـوند آخر به خدعه خسته و بیحال، اسیر شد در آن همه شلوغی و جنجال اسیر شد تـشـنـه میـان گـودی گـودال اسـیر شد یاد رباب و زینب و اطـفـال اسیـر شد این از تـمـام غُـصه حکایت کند فـقـط بـایـد به ابن سـعـد وصیت کـنـد فـقـط خیره به سوی محمل ماه و ستاره بود گـریان یـار بر روی دارالـعـماره بود تا آخرین نفـس پی یک راه چـاره بود دلواپـس رباب و غـم شیـرخـواره بود جانم فـدای آن لب و دنـدان خـونیاش شد یا حـسیـن زمـزمـههای درونیاش آمد تـنـش بدون سـر از آسـمـان فرود پا میکـشید روی زمین با همه وجـود مثل حسین هیچ کسی محـضرش نبود تا روز حشر بر بدنش رحمت و درود جسمش به روی خاک شکسته شکسته شد رأسـش روی بلـندی دروازه بسته شد با این همه کـسی بـدنـش را نـمیدرید دیگر کـسی محـاسن او را نمیکـشـید بر سینهاش چه خوب که اسبی نمیدوید اصلا چه خوب شد به خدا دخترش ندید پـای کـسی به صـورت او آشـنـا شود جسمش به روی خاک بیابان رها شود |